درد شکستن پوسته ای است که فهم شما را دربردارد.
همان گونه که هسته ی میوه باید بشکند تا مغز آن افتاب ببیند،
شما هم باید با درد آشنا شوید.
و اگر می توانستید دل خود را از اعجازهای زندگی خود در شگفت بدارید،
درد شما کمتر از خوشی شما شگرف نمی نمود.
و آنگاه فصل های دل خود را می پذیرفتید،
چنان که همیشه فصل هایی را که بر کشت زارهاتان می گذرد پذیرفته اید.
و زمستان های اندوه خود را با متانت نظاره میکردید.
بسیار از دردهای تان را شما خود برگزیده اید.
این داروی تلخی ست که با آن طبیب درون شما خویشتن بیمارتان را درمان میکند.
پس به این طبیب اعتماد کنید و داروی او را با صبر و آرام بنوشید:
زیرا که دست او را، اگر چه سخت و سنگین باشد،
دست مهربان ذات ناپیدا راهبری میکند،
و جامی که او می آورد، اگر چه لبه هاتان را بسوزاند،
از گلی ساخته شده ست که کوزه گر دهر آن را با اشک پاک خود سرشته است.
اگه کسی فهمید این قسمتش
" اگر می توانستید دل خود را از اعجازهای زندگی خود در شگفت بدارید،
درد شما کمتر از خوشی شما شگرف نمی نمود." یعنی چی برا منم توضیح بده لطفا!!!!!!
"امیرمحمد" |